حسینی وب

وبلاگ عبدالله حسینی

حسینی وب

وبلاگ عبدالله حسینی

بیانات در دیدار مبلغین و طلاب حوزه‌های علمیه سراسر کشور


بسم الله الرّحمن الرّحیم(۱)

و الحمدلله ربّ العالمین و الصّلاة و السّلام علی سیّدنا و نبیّنا ابی‌القاسم المصطفیٰ محمّد و علی آله الاطیبین الاطهرین المنتجبین سیّما بقیّة الله فی الارضین.

برای بنده خیلی شیرین و لذّت‌بخش است، بودن در بین این جمع محترم و معزّز از طلّاب و فضلای عزیز. همیشه یکی از آرزوهای ما همین بوده که در جمع حوزه و در جمع طلّاب و مجموعه‌ی مسئولان قلبی و دلیِ دین در حوزه‌های علمیّه تنفّس کنیم، زندگی کنیم. من یک وقتی خدمت امام  که به بنده تکلیف میکردند برای ریاست جمهوری دوره‌ی دوّم، عرض کردم آقا من میخواهم بعد از این دوره‌ی اوّل بروم قم و آنجا بمانم. ایشان گفتند که من هم دلم میخواهد بروم قم، ولی خب نمیشود. این آرزوی ما است که بتوانیم در جمع شماها باشیم، با شما باشیم، با شما کار کنیم؛ شما برادران عزیز و خواهران عزیز طلبه جزو بهترین قشرهای مورد اعتماد هستید که انسان میتواند با خیال راحت با آنها کار کند، تلاش کند.

خب، مطالبی که جناب آقای اعرافی بیان کردند، مطالب بسیار خوبی بود. قبل از آمدن اینجا هم داخل این راهرو، یک نمایشگاه‌گونه‌ای تنظیم کرده بودند و بعضی از فعّالیّتها و کارها را در آن ذکر کردند که آنها هم برای من بسیار خرسندکننده بود. آن چیزی که به عنوان وظایف حوزه‌های علمیّه اینجا گفته شد و در آن نمایشگاه تصویر شد، صد درصد مورد تأیید این حقیر است.

درباره‌ی حوزه و حوزویان خیلی حرف میشود زد؛ در جهتهای مختلف میشود صحبت کرد. آن نقطه‌ای را که من امروز انتخاب کرده‌ام تا روی آن صحبت کنیم، مسئله‌ی تبلیغ است. واقعاً با اطّلاعاتی که به من میرسد از جهات مختلف، نسبت به تبلیغ نگرانم! بله، همه‌ی این فعّالیّتهایی که ذکر شده، بیان شده، گزارش شده، واقعی است، درست است، میدانیم؛ در عین ‌حال نیاز ما بیش از اینها است! این‌قدر ظرفیّت تبلیغ در این کشور انبوه و متراکم و گسترده است که اگر ما چندین برابر آن مقداری هم که کار میکنیم، کار کنیم، به نظرم این ظرفیّت پُر نمیشود. هم به تبلیغ احتیاج داریم، هم به موعظه احتیاج داریم، هم به تحقیق احتیاج داریم؛ اگر تبلیغ ما متّکی به تحقیق نباشد، خنثیٰ و ابتر خواهد شد. حالا من یک مطلبی را در پایان عرایضم عرض میکنم. لذا امروز من چند مطلب درباره‌ی تبلیغ را آماده کرده‌ام که به شما عزیزان عرض میکنم. 

امروز نگاه رایج در حوزه‌های علمیّه این است که تبلیغ در مرتبه‌ی دوّم قرار دارد. مرتبه‌ی اوّل چیزهای دیگر است [مانند] مقامات علمی و امثال اینها؛ «تبلیغ» در مرتبه‌ی دوّم است. ما از این نگاه باید عبور کنیم. تبلیغ، مرتبه‌ی اوّل است؛ من این را میخواهم عرض بکنم. چرا این را میگوییم؟ برای اینکه ما هدف دین را چه میدانیم؟ دین خدا آمده است با ما انسانها چه بکند؟ خب یک هدف نهایی داریم که عبارت است از اینکه ما را در مسیر خلیفةاللهی، در مسیر انسان کامل ارتقاء بدهد، بالا ببرد ــ حالا هر چه ظرفیّت داشته باشیم ــ این هدف نهایی دین است. هدفهای میانی و ابتدائی هم وجود دارد؛ مثلاً اقامه‌ی قسط: لِیَقومَ النّاسُ بِالقِسط؛(۲) یا تشکیل نظام اسلامی: وَ ما اَرسَلنا مِن رَسولٍ اِلّا لِیُطاعَ بِاِذنِ اللَه‌؛(۳) مرکز اطاعت، دین است؛ این یعنی تشکیل نظام اسلامی؛ این جزو اهداف دین است؛ هدف میانی است. یا فرض کنید که اقامه‌ی معروف، اشاعه‌ی معروف، ازاله‌ی منکر، ترویج کَلِم طیّب و عمل صالح: اِلَیهِ یَصعَدُ الکَلِمُ الطَّیِّبُ وَ العَمَلُ الصَّالِحُ یَرفَعُه‌‌.(۴) خب اینها اهداف دین است؛ هر کدام از اینها را که شما نگاه کنید، وسیله و ابزار رسیدن به آن، تبلیغ است؛ بدون تبلیغ نمیشود. حالا بله یک وقتی استثنائاً یک نفری با یک اشاره‌ی الهی، یک نوری در دلش وارد بشود، آن یک حرف دیگر است، یک چیز استثنا است، امّا دین خدا با این هدفها و امثال این هدفها برای مردم، جز با تبلیغ تحقّق پیدا نمیکند؛ پس تبلیغ شد مرتبه‌ی اوّل، درجه‌ی اوّل. لذا شما در قرآن می‌بینید روی مسئله‌ی تبلیغ تکیه شده.

من برای همین صحبتِ حالا، به همین فهرستهای قرآنی مراجعه کردم؛ کلمه‌ی «بلاغ» یا «بلاغ مبین» در قرآن حدود دوازده سیزده جا آمده. «بلاغ مبین» یعنی آن رساندنی که جای شبهه‌ای باقی نگذارد: وَ ما عَلَینا اِلَّا البَلاغُ المُبین‌؛(۵) باید جای شبهه باقی نگذارد. بلاغ، [یعنی] رساندن، رساندن پیام به گوشها و به دلها، این در قرآن بارها تکرار شده؛ دوازده سیزده مورد تکرار شده؛ از قول پیغمبران تکرار شده: ما عَلَینا اِلَّا البَلاغُ المُبین؛ از قول خدای متعال خطاب به پیغمبر تکرار شده: فَاِنَّما عَلَیکَ البَلاغ؛‌(۶) از همین مادّه‌ی بلاغ، «اَلَّذینَ یُبَلِّغُونَ رِسالاتِ اللَهِ وَ یَخشَونَهُ وَ لا یَخشَونَ اَحَداً اِلَّا اللَه»(۷) [هم هست]‌ ــ آیه‌ای که [قاری محترم] تلاوت کرد ــ و آیات متعدّد دیگری هم در این زمینه هست: اُبَلِّغُکُم رِسالاتِ رَبِّی‌‌،(۸)  بَلِّغ ما اُنزِلَ اِلَیکَ مِن رَبِّک‌‌.(۹)
 
ادامه مطلب ...

گزیده‌ای از بیانات در دیدار اعضای شورای عالی انقلاب فرهنگی

* من در صحبت با دوستان در دولت، اشاره کردم به بازسازی انقلابیِ ساختارِ فرهنگی کشور؛(۱) گفتم که ساختار فرهنگی کشور یک بازسازی انقلابی لازم دارد. اوّلاً‌ مراد، «ساختار فرهنگیِ کشور» است، یعنی جامعه؛ نه ساختار فرهنگی دولت. اینکه ساختارهای فرهنگی دولت، یعنی مثلاً‌ ادارات و نسبتشان چه جوری باشد، این مورد بحث نیست؛ یعنی ذهنیّت جامعه، فرهنگ جامعه. یعنی همان ‌طور که عرض کردم، آن نرم‌افزاری که در جامعه دارد کار میکند و دست افراد، زبان افراد، مغز افراد،‌ امکانات افراد‌، ثروت افراد بر اساس این نرم‌افزار دارد به کار می‌افتد، باید درست بشود، باید ساختار انقلابی‌اش تجدید بشود. حالا چرا میگوییم «ساختار انقلابی»؟ برای خاطر اینکه انقلاب در این کار واقعاً معجزه انجام داد. این انقلابِ امام بزرگوار ما و ملّت، معجزه‌گر بود.

* انقلاب اسلامی ایران مثل همه‌ی انقلابها، بنیانهای پیشین را تغییر داد؛ یعنی طبیعت انقلاب، تهاجم به بنیانهای پیشین است؛ طبیعت هر انقلابی این است. انقلاب می‌آید برای اینکه بنیانهای اقتصادی غلط، بنیانهای فرهنگی غلط، بنیانهای سیاسی غلط را تغییر بدهد و دگرگون بکند. انقلاب آمد این بنیانها را تغییر داد؛ همیشه همین ‌جور بوده، در صدر اسلام هم همین اتّفاق افتاد.

خب حالا مراد ما از بنیانهای فرهنگی غلط چیست. مراد، گزاره‌های غلطی است که بر اذهان مردم حاکم است. ذهن مردم بتدریج و تحت عوامل مختلف، تحت تأثیر گزاره‌های غلطی قرار میگیرد. حالا مثلاً در انقلاب ما یکی از گزاره‌های غلط که میشود مثال زد، مسئله‌ی «نمیتوانیم» بود. یعنی واقعاً بر ذهنیّت جامعه‌ی ما، جوانان ما، «نمیتوانیم» حاکم بود.

... این یک گزاره‌ی فرهنگی رایج بود: «نمیتوانیم»؛ که این خودکم‌بینی ملّی، عدم اعتماد به نفس ملّی بود. یا مثلاً شیفتگی نسبت به غرب: هر چیز غربی از نظرشان شیرین بود؛ افتخارِ به کار بردن لغات فرنگی؛ هر لغت فرنگی را به کار میبردند، افتخار میکردند. و از این قبیل صدها مورد میشود [مثال زد]؛ یعنی گزاره‌های کلیدی، چیزهایی که واقعاً در زندگی بشر تأثیر میگذارد، اینها وجود داشت؛ چه در زمینه‌های اجتماعی که مثال زدم، چه در زمینه‌های شخصی، در زمینه‌های زندگی شخصی، آن فرهنگهای غلطی که رایج بود در ذهن ماها، که حالا مثالهای فراوانی دارد که وقت را من نمیگیرم؛ انقلاب آمد اینها را، این بنیانها را، بعضی را متزلزل کرد، بعضی را بکلّی از بین برد، جایگزین کرد؛ «نمیتوانیم» را «میتوانیم» کرد؛ شیفتگی نسبت به غرب را‌، تبدیل کرد به اعتراض نسبت به غرب و انتقاد نسبت به غرب. در مسائل شخصی، خودشیفتگی و خودپسندی و میل به شهرت و مانند اینها را تبدیل کرد به ایثار، ازخودگذشتگی، عدم اصرار بر آوردن نام خود. و این چیزها خب یک چیزهای خیلی مهمّی است؛ انقلاب این کارها را انجام داد؛ و این تغییر فرهنگی به معنای واقعی کلمه اتّفاق افتاد.

* این، روح تهاجمی انقلاب است؛ یعنی انقلاب یک روحیه‌ی تهاجمی دارد که خصلت انقلاب است، بنیانهای غلط را، بنیانهای گذشته را ویران میکند و به جایش نوآوری میکند، بنیانهای جدیدی می‌آورد.... ما به کمک پایه‌های فکری انقلاب و به کمک روحیه‌ی جوانهای انقلابی ــ که بحمدالله امروز هستند و کم هم نیستند و زیادند و تحت تأثیر تفکّرات انقلابی‌اند ــ میتوانیم آن روحیه را تجدید کنیم؛ آن تهاجم را دوباره به وجود بیاوریم؛ آن حرکت عظیم را بار دیگر در کشور به وجود بیاوریم از حرکت عظیم فرهنگی.
 
 * اگر ما بتوانیم مهندسی فرهنگی را به معنای واقعی کلمه ــ که حالا یک مختصر توضیحی خواهم داد ــ انجام بدهیم، میتوانیم گزاره‌های غلط را از فضای جامعه برطرف کنیم؛ نتیجه‌ی حتمی‌اش، زدودن گزاره‌های غلط از فضای ذهنیّت جامعه و رواج گزاره‌های درست است. حالا مثلاً فرض کنید که اگر چنانچه همین گزاره‌ی «نمیتوانیم» ــ که گفتیم انقلاب آمد و اساس این گزاره را به هم زد و از بین برد ــ علاج نشود، امروز باز در یک بخشهایی، با یک عناوین دیگری، با یک مقدّمات دیگری، این «نمیتوانیم»ها استنتاج میشود که باید علاج بشود. حالا با آن مقدّمات گاهی میگویند نمیگذارند؛ مثلاً جوان است، توانایی دارد، میتواند کار کند امّا میگوید «نمیگذارند کار کنم»، یا میگوید مدیریّت جامعه ضعیف است، یا میگوید قانون غلط است. بالاخره با مقدّمات گوناگونی به این نتیجه میرسد که آقا نمیشود کار کرد؛ نتیجه‌ی این «نمیشود کار کرد» چیست؟ یأس است دیگر؛ و این یأس به معنای واقعی کلمه، یک آفتی است مثل آفاتی که به گیاهان و به درختان و مانند اینها میخورد و خشک میکند و درخت را از رشد و از طراوت می‌اندازد. بنابراین این گزاره مثلاً باید از بین برود.

* در یک دوره‌ای، حدود یکی دو دهه‌ی پیش، یک حرکت وسیع و عمیقی در زمینه‌ی پیشرفت علم در کشور اتّفاق افتاد. آن هم باز به ‌خاطر همین بود که یک گزاره‌ی درستِ صحیحِ عبور از مرزهای دانش مطرح شد و همه‌گیر شد و پذیرفته شد، دنبال‌گیری شد،‌ تعقیب شد و نتیجه این شد که ما از لحاظ علمی واقعاً یک حرکت بزرگی در کشور انجام دادیم؛ یعنی واقعاً جهش علمی در کشور به وجود آمد. به دنبال آن، در بخشهای مختلف جهش فنّاوری به وجود آمد؛ این، اتّفاق افتاد؛ این واقعیّتی است که وجود دارد. الان آن طور که انسان احساس میکند، با گزارشهایی که میرسد، این حرکت ضعیف شده. این خیلی خطرناک است! دنیا که متوقّف نمیشود،‌ رقبا که متوقّف نمیشوند؛ دائم در حال حرکت و پیشرفتند. ما اگر چنانچه توقّف کنیم، قطعاً عقب می‌افتیم و عقب‌افتادگی علمی به معنای زیر دست قرار گرفتن است.اگر بخواهید کشور زیر دست قرار نگیرد، ما باید از لحاظ علمی دستِ بالا را در بخشهای مختلف دانش در کشور داشته باشیم؛ و این احتیاج دارد به حرکت مجدّد؛ واقعاً‌ روی این مسئله فکر کنید.

 بیانات در نخستین دیدار رئیس‌جمهور و اعضای هیئت دولت سیزدهم (۱۴۰۰/۶/۶)

روایت مرحوم قره‌باغی از دیدار با رهبر انقلاب و نقش ایشان در عرصه فرهنگ و هنر


https://farsi.khamenei.ir/themes/fa_def/images/ver2/breadcrump.gifhttps://farsi.khamenei.ir/themes/fa_def/images/ver2/breadcrump.gif اسفندیار قره‌باغی، خواننده و آهنگساز پیشکسوت اهل تبریز  ۱۷ آذر ۱۴۰۱ چشم از جهان فروبست. وی در دوران انقلاب اسلامی آثار متعددی با محوریت انقلاب داشت که سرود «آمریکا آمریکا ننگ به نیرنگ تو» از ماندگارترین آثار این هنرمند فقید به حساب می‌آید.

 آقای اسفندیار قره‌باغی: وقتی انقلاب شد من جوان بودم، ولی یک جوان معمولی نبودم. فعّال بودم؛ مثلاً در طرح‌ریزی ماجرای کمیته‌ها به آقای مهدوی‌کنی و دیگر دوستان کمک می‌کردم. از آن زمان ارتباط ما برقرار بود تا اینکه دُور رسید به سرودسازی. در سرودسازی، آقا(۱) خیلی پشتیبان ما بودند. چندین بار آمدند تالار وحدت و ما برای ایشان با ارکستر سمفونیک و گروه کُر اجرا میکردیم؛ یا به‌عنوان مثل آقای شمسایی(۲) را می‌فرستادند اداره پیش ما تا تولیدات جدیدمان را بگیرد و ببرد برای ایشان که گوش کنند.
همیشه محبّت داشتند و از طرف ایشان مؤیّد شده‌ایم. این نازنین، هنردوست است و دوستِ سی و چهار-پنج ساله‌ی بنده. علاوه بر اینکه ایشان مقامشان رهبری است و هدایت -یا هر چه اصلاً ما به این‌ها کاری نداریم-، من قلبِ این مرد را دوست دارم. خودشان هم می‌دانند، بارها به ایشان گفته‌ام که به عشق شما زنده‌ام و این را از صمیم قلب می‌گویم. پانزده شانزده سال بود که ایشان را ندیده بودم. بارها شده بود کسی با من تماس گرفته و گفته که آقا گفتند احوال شما را بپرسیم. ارزش این خیلی بالاست.

امروز هم خدمت شما عرض کردم اینجا و دیگران شنیدند، گفتم «آقا نه به عنوان یک دوست سی‌وچندساله، بلکه به‌عنوان یک مسلمان انقلابی ایرانی -فرق نمی‌کند هر کسی- به خاطر سی و چند سال مشقت‌هایی که شما به خاطر ما تحمل کردید، ما واژه‌اش را بلد نیستیم که چطور از شما عذرخواهی کنیم اما تنها کاری که از دستمان بر می‌آید این است که بگوییم دست‌هایتان و پاهایتان را می‌‌بوسیم.» ۱۳۹۲/۱۱/۲۱

پی‌نوشت:
۱) حضرت آیت‌الله خامنه‌ای
۲) آقای حسین شمسایی: از همکاران اجرایی دفتر ریاست جمهوری در دهه ۶۰

بیانات مقام معظم رهبری در دیدار دانش آموزان



در آستانه سیزدهم آبان‌ماه، روز دانش‌آموز و روز ملی مبارزه با استکبار

بسم الله الرّحمن الرّحیم
و الحمدلله ربّ العالمین و الصّلاة و السّلام علی سیّدنا محمّد و آله الطّاهرین سیّما بقیّة الله فی الارضین.

خیلی خوش آمدید عزیزان من، جوانان ما، نوجوانان ما! و حسینیّه را صفا بخشیدید. دلهای پاک شما، جانهای سرشار از شوق شما، هر جایی که باشید، هر محیطی را که در آن حضور پیدا کنید، نورانی میکند و صفا میبخشد. من چند مطلب را که متّصل به هم است و ارتباط به هم دارد، آماده کرده‌ام تا امروز به شما فرزندان عزیزم عرض بکنم.

مطلب اوّل در مورد سیزدهم آبان است. خب زیاد شنیده‌اید؛ سیزدهم آبان یک روز تاریخی است؛ هم تاریخی است، هم تجربه‌آموز است. «تاریخی است» یعنی اینکه در این روز حوادثی اتّفاق افتاده که این حوادث در تاریخ ماندنی است؛ فراموش‌شدنی نیست و نباید هم فراموش بشود. «تجربه‌آموز است» [یعنی] به ‌خاطر همین حوادث، یک واکنشهایی به وجود آمده است که آن واکنشها برای ما درس است؛ باید برای آینده‌ی کشور، برای آینده‌ی عمر خودتان، برای آینده‌ی ملّتتان از این تجربه‌ها استفاده کنید. آینده مال شماها است دیگر.

خب، این روز برای ما روز مهمّی است امّا آمریکایی‌ها از این روز خیلی عصبی میشوند. این روزی است که بزرگداشت آن، اعصاب آمریکایی‌ها را خُرد میکند. حالا همین جلسه‌ی شما ــ همین جلسه ــ وقتی منعکس بشود، مطمئن باشید گرایش آمریکایی و خود آمریکایی‌ها از این اجتماع، از این سرود، از این همدلی‌ها خشمگین میشوند، اعصابشان خُرد میشود؛ چرا؟ چون این روز، هم تجسّم شرارت آمریکا است، هم تجسّم ضربه خوردن آمریکا و قابل مغلوب شدن آمریکا است؛ یعنی این کسانی که خیال میکنند آمریکا یک قدرت دست‌نخوردنی است، به حوادث این روز که نگاه کنیم، معلوم میشود نه، کاملاً آسیب‌پذیر است؛ این یک تجربه برای ما میشود.

خب، سه حادثه در این روز اتّفاق افتاده که بعضی مستقیماً مربوط به آمریکایی‌ها است، بعضی غیر مستقیم مربوط به آمریکایی‌ها است. یک حادثه، تبعید امام است که در روز سیزدهم آبان در سال ۴۳ اتّفاق افتاد. چرا امام تبعید شد؟ چون یک قانونی به دستور شاه ــ به دستور محمّدرضا ــ در مجلس تصویب شد که بر طبق آن قانون، آمریکایی‌هایی که در ایران بودند مصونیّت پیدا کردند. آن وقت حدود چهل پنجاه هزار آمریکایی در ایران بود، در دستگاه‌های نظامی، دستگاه‌های امنیّتی، دستگاه‌های اقتصادی. اینها اگر چنانچه هر جنایتی در ایران میکردند، طبق این قانون، قابل تعقیب نبود؛ یعنی یک آمریکایی با ماشین راه میرود، مثلاً یکی را زیر بگیرد، یک جنایتی بکند، دستگاه قضائی کشور حق نداشت او را تحت تعقیب قرار بدهد! این، قانونِ مصونیّتِ آمریکایی‌ها بود. امام تحمّل نکرد این را؛ یک سخنرانی مفصّل کردند ــ که صدای ایشان و متن سخنرانی الان موجود است(۱) ــ بعد به خاطر این سخنرانی، ایشان سیزده سال تبعید شد! حالا سیزده سال که میگوییم، چون در پایان این سیزده سال انقلاب اتّفاق افتاد؛ اگر انقلاب اتّفاق نمی‌افتاد، سی سال هم ممکن بود طول بکشد این تبعید، برای خاطر برخورد با این قانون حامی آمریکا. این یک حادثه که خب تقریباً مستقیماً مربوط به آمریکایی‌ها است.

حادثه‌ی دوّم کشتار دانش‌آموزان است؛ بچّه‌های همسنّ شماها جلوی این دانشگاه تهران قتل عام شدند، کشته شدند. حالا تعدادشان را به طور دقیق نمیشود انسان بگوید، چون آن وقتها چنین آمارهایی وجود نداشت؛ لکن یک تعدادی ــ یک دانه هم زیاد است؛ یک دانه هم زیاد است ــ از بچّه‌های عزیز ما جلوی این دانشگاه تهران به شهادت رسیدند. این حادثه‌ی دوّم هم در روز سیزدهم آبان بود. این حادثه‌ی دانش‌آموزان در سال ۵۷ بود.

حادثه‌ی سوّم هم که یک سال بعد از آن حادثه است ــ بعد از پیروزی انقلاب ــ هجوم دانشجویان به سفارت آمریکا است و پیدا کردن اسنادی در آنجا که این اسناد، توطئه‌های آمریکا علیه ملّت ایران را نشان میداد؛ هفتاد هشتاد جلد شده. شماها که وقت نمیکنید بخوانید این کتابها را، [امّا] من یک وقتی به آموزش و پرورش گفتم مضامین این کتابها را در کتابهای درسی بیاورید، متأسّفانه نکردند. این [اسناد] نشان میدهد که آمریکایی‌ها در این مدّتی که در ایران حضور داشتند ــ یعنی مثلاً از حدود سال ۲۸ و ۲۹ ــ چه کارهایی در ایران کردند، چه توطئه‌هایی و چه خیانتهایی انجام دادند.

خب، یک نکته‌ای اینجا وجود دارد: این حادثه و این مسئله‌ی تهاجم به سفارت آمریکا را ــ که گفتند «لانه‌ی جاسوسی» و در واقع همین جور هم بود؛ لانه‌ی جاسوسی بود ــ آمریکایی‌ها در اظهاراتشان، در تبلیغاتشان، در مصاحبه‌هایشان، در مصاحبه‌ای که با خود من کردند در سفر نیویورک در زمان ریاست جمهوری، سرآغاز چالش میان ملّت ایران و آمریکا معرّفی میکنند؛ میگویند علّت اینکه آمریکایی‌ها در مقابل ملّت ایران ایستادند، حرکتی بود که شما در سفارت انجام دادید؛ یعنی حمله کردید به سفارت ما، بین ما اختلاف به وجود آمد، دعوا شد، دشمنی شد. دروغ میگویند؛ مسئله این نیست. آغاز چالش بین ملّت ایران و آمریکا بیست‌وهشتم مرداد است؛ بیست‌وهشتم مرداد سال ۳۲. در بیست‌وهشتم مرداد یک حکومت ملّی سر کار بود. حکومت مصدّق یک حکومت ملّی بود؛ مشکلش هم با غربی‌ها فقط مسئله‌ی نفت بود؛ نه حجّت‌الاسلام بود، نه داعیه‌ی(۲) اسلام‌خواهی داشت؛ فقط مسئله‌ی نفت بود. نفت دست انگلیس‌ها بود، او گفت نفت دست خودمان باشد؛ جرمش فقط این بود. آمریکایی‌ها کودتا ایجاد کردند، یک کودتای عجیب و غریبی.

من یک چیزهای مبهمی [از آن ماجرا] در ذهنم هست؛ بنده آن وقت چهارده‌ساله بودم، حالا خواهم گفت. فرق بین دوره‌ی چهارده پانزده سالگی ما، با چهارده پانزده سالگی نوجوانِ امروز از زمین تا آسمان است. شماها امروز مسائل را دقیق میفهمید، تحلیل میکنید، [ولی] ما آن روز نه؛ لکن خب در تاریخ، دقیق خوانده‌ایم و جزئیّاتش را مطّلع هستیم. آمریکایی‌ها نشستند علیه مصدّق توطئه کردند، با اینکه مصدّق به آمریکایی‌ها خوش‌بین بود، نسبت به آنها اعتماد داشت، حتّی علاقه داشت و فکر میکرد دولت آمریکا در مقابل انگلیس‌ها از او حمایت خواهد کرد؛ [امّا] اینها از پشت خنجر زدند؛ اینها مأمور خودشان را ــ که اسم آن مأمور، کیم روزوِلت بود ــ فرستادند ایران، با انگلیس‌ها هماهنگ کردند، او را با یک چمدان پُر از دلار فرستادند ایران؛ رفت سفارت انگلیس ــ سفارت آمریکا هم نرفت ــ با چند نفر نظامیِ خائن هماهنگ کرد، با چند عنصر وابسته‌ی به انگلیس هماهنگ کرد،‌ الوات و اوباش را هم جمع کردند، نظامی‌ها را کشاندند و روز بیست‌وهشتم مرداد آن کودتای ننگین را به وجود آوردند، و مصدّق و اطرافیانش همه را دستگیر کردند؛ بعضی را بعدها اعدام کردند، بعضی را هم سالهای متمادی زندان کردند.

اختلاف ملّت ایران با آمریکا از روز بیست‌وهشتم مرداد است. چرا شما کودتا کردید و یک دولت ملّی را که با انتخاب مردم سرِ کار آمده بود سرنگون کردید؟ و نفت را که از چنگ انگلیس‌ها درآورده بود، دادید به یک کُنسِرسیومی،(۳) که در آن انگلیس بود، آمریکا بود، چند دولت دیگر [هم] بودند؛ یعنی از چاله در ‌آمد، افتاد در چاه. شروع دعوای ما با آمریکایی‌ها از آن روز است. پس آمریکایی‌ها حتّی به یک آدم خوشبین به آمریکا و آدم فرنگی‌مآب هم رحم نکردند ــ مصدّق فرنگی‌مآب بود ــ برای خاطر منافعشان، که آن روز این منافع، نفت بود.

خب این سرآغاز بود؛ حالا سیاستمداران آمریکا با کمال ریاکاری و بی‌شرمی میگویند ما طرف‌دار ملّت ایرانیم! می‌شنوید دیگر از قول اینها در خبرها و در فضای مجازی و جاهای دیگر؛ میگویند ما طرف‌دار ملّت ایرانیم؛ خب این ادّعا بشدّت بی‌شرمانه است. سؤال من از آمریکایی‌ها این است که شما در این چهار دهه‌ای که از انقلاب گذشته، چه ‌کار میتوانستید علیه ملّت ایران بکنید که نکردید؟ هر کاری نکرده‌اند، چون نمیتوانستند، چون برایشان صرفه نداشته؛ اگر میتوانستند، میکردند. اگر برایشان صرفه داشت و از جوانهای ایرانی نمیترسیدند، جنگ مستقیم را هم مثل عراق شروع میکردند؛ امّا ترسیدند.

هر کاری توانستند کردند: در اوّل انقلاب از گروه‌های تجزیه‌طلب حمایت کردند؛ از کودتای پایگاه شهید نوژه در همدان(۴) حمایت کردند؛ آمریکایی‌ها از تروریسم کور منافقین که چند هزار نفر را در کوچه و بازار کشور به شهادت رساندند حمایت کردند، پشتیبانی کردند؛ از صدّام وحشی، در جنگ هشتساله همه‌جوره حمایت کردند؛ تسلیحات دادند، اطّلاعات دادند، کمک کردند، عربها را وادار کردند به پول دادن. اطّلاعاتی وجود دارد ــ که حالا من خیلی به این یقین ندارم امّا ظاهراً اطّلاعات متقنی است  ــ که حتّی شروع جنگ با تحریک آمریکایی‌ها بود و آنها صدّام را وادار کردند که جنگ هشتساله را شروع کند. هواپیمای مسافری ما را بر روی آسمان خلیج فارس سرنگون کردند، نزدیک سیصد نفر که داخل این هواپیمای مسافربری [بودند] کشتند، بعد هم اظهار تأسّف نکردند. به آن ژنرال(۵) جنایتکاری که به آن هواپیما شلّیک کرده بود، جایزه دادند، نشان(۶) به او دادند؛ شما با ملّت ایران این کارها را کردید.
 
ادامه مطلب ...

صحیفه سجادیه کتابی برای امروز


https://farsi.khamenei.ir/themes/fa_def/images/ver2/breadcrump.gifhttps://farsi.khamenei.ir/themes/fa_def/images/ver2/breadcrump.gif تاریخ نشان داده که بعد از سال‌ها و قرن‌ها و حتی در معرکه‌هایی که ظاهراً، جبهه باطل بر حق غلبه کرده است، در نهایت، این جبهه حق بوده که پیروز از میدان مبارزه، بیرون آمده است. بخشی از تاریخ این مبارزه، به دوران امام حضرت زین‌العابدین علیه‌السلام باز می‌گردد که بعد از قیام عاشورا و در اوج اختناق دستگاه اموی، همچنان نور اسلام حقیقی را زنده نگاه داشتند. اصول اصلی سیره امام‌سجاد علیه‌السلام، در قالب کتاب صحیفه سجادیه قابل درک است.
 گفت‌وگویی با
 حجت‌الاسلام محمدمهدی رضایی، مترجم صحیفه سجادیه .

* زمانه امام سجاد علیه‌السلام از نظر سیاسی و فرهنگی و اجتماعی چه ویژگی‌هایی داشت که باعث شد ایشان دعا را به‌عنوان یک اسلحه‌ برای مبارزه انتخاب کنند؟
* بعد از اینکه یزید و اموی‌ها، در قضیه عاشورا، به‌ظاهر به منظور خودشان رسیدند، از طرف حکومت یک جوّ اختناق در جامعه اسلامی ایجاد شد و هرکس که مخالفتی با بنی امیه داشت و آن تعارض را به‌ظاهر بیان و اظهار می‌کرد، سرکوب می‌شد. از طرفی به‌خاطر قضیه عاشورا، یک ترس و وحشت خاصی برای خود مسلمان‌ها ایجاد شد. آنها هم به مصلحت دنیا و زندگی خودشان نمی‌دیدند که بخواهند با یزید و حکومت اموی مخالفت کنند.

اینجا ما می‌رسیم به دوران امامت امام‌سجاد‌ علیه‌السلام که بعد از امام‌حسین علیه‌السلام، باید هدایت جامعه اسلامی را در دست بگیرد. حالا بحث این است که امام چه‌کار باید بکند. این قضیه، شکل‌ها و صورت‌های مختلفی دارد. از یک طرف، به‌ظاهر نمی‌تواند حرکت متضاد با حکومت اموی داشته باشد، یعنی زمینه یک حرکت انقلابی حاد وجود ندارد؛ چون آنها اجازه نمی‌دادند صدایی بلند بشود و اگر صدایی بلند می‌شد، آن صدا را خاموش می‌کردند و اصلاً تاب و تحمل این قضیه را نداشتند. طبیعتاً، اگر امام هم می‌خواست مواضع صریح داشته باشد، خونش هدر می‌رفت. خصوصاً، بعد از قضیه عاشورا، این احتمال خیلی قوی بود که این کار انجام بشود.

به همین علت، امام روش دیگری را پیش می‌گیرد؛ یعنی راهی که معترضانه است ولی اعتراض حاد و صریح نیست که حکومت را به واکنش خیلی سخت، علیه خود و پیروانش وادار کند. این روش، در جامعه اسلامی طرفدار ائمه علیهم‌السلام، تا قبل از این سابقه نداشت. در زمان هیچ‌کدام از ائمه قبلی، این روش را نمی‌بینیم. حضرت سجاد علیه‌السلام در دوران امامت‌شان از جامعه و مسلمان‌ها، به‌بهانه اینکه حاکمیت، نمی‌گذارد و سرکوب می‌کند و اختناق و فشار هست، کناره نگرفت؛ اما یک روش خاص داشت و آن روش را در مسئله دعا پیدا می‌کند؛ یعنی در پوششی از دعا -که یک روش نرم و ملایم است- آن جهاد، حرکت و تکلیف الهی خویش را در قبال جامعه اسلامی، انجام می‌دهد. در این حرکت، ما همه ابعاد سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، سبک زندگی و اخلاق فردی‌-اجتماعی را داریم. این موضوعی است که در حرکت امام‌حسین علیه‌السلام هم می‌بینیم. امام‌حسین علیه‌السلام، همه ابعاد زندگی را با قیام خودش و با رفتار علیه حاکمیت، به مسلمان‌ها می‌آموزد. کربلا و عاشورا، از همه جهت  و در تمام زمان‌ها الگو و نمونه است. سیره امیرالمؤمنین، امام‌حسن، امام‌حسین و روش امام‌سجاد علیهم‌السلام تمام ابعاد زندگی را شامل می‌شود.

این‌طور نیست که امام علیه‌السلام بخواهد با دعا، فقط اخلاق جامعه اسلامی را درست کند‌. ایشان در قالب دعا همه مسائل را مطرح می‌کنند. با این کار امام، بهترین راه‌حل را پیش گرفتند. در زمان حضرت امکان تشکیل جلسه درس و تربیت شاگرد فراهم نبود؛ ولی دعا‌کردن، ظاهراً مشکلی نداشت. برای حکّام اموی، قابل درک نبود که امام‌سجاد علیه‌السلام دعا را برای انجام وظیفه امامت استفاده می‌کند؛ اما آن کسانی که باید این موضوع را درک می‌کردند. کسانی در زمان امام‌سجاد علیه‌السلام، متوجه بودند که امام چگونه دارد از وسیله دعا، برای هدایت جامعه استفاده می‌کند؛ دعاها را از امام، می‌شنیدند و آن چیزی را که باید درک و به آن عمل می‌کردند. این، کاری بود که امام، در آن موقعیت، خیلی به‌جا و به‌روز انجام داد و نتیجه‌اش را هم گرفت.

ما در دوران امام‌سجاد علیه‌السلام و بعد از آن، کم‌کم می‌بینیم که کسانی مرتد شدند. در روایت داریم که بعد از قضیه عاشورا و شهادت امام‌حسین علیه‌السلام، به جز سه چهار نفر بقیه مردم برگشتند، نه اینکه بی‌دین یا کافر شدند، بلکه وضع زندگیشان تغییر کرد. مسلمان بودند؛ ولی اسلام حقیقی را نمی‌شناختند و به‌کار نمی‌گرفتند. خب این سه‌چهار نفر، اطراف امام‌سجاد علیه‌السلام بودند و کم‌کم با همین دعاها و با همین روشی که امام برای هدایت جامعه و آگاه‌کردن جامعه و بیان حقایق برای جامعه، پیش‌گرفته بود، این افراد زیاد شدند تا می‌رسد به دوران امام‌باقر علیه‌السلام و امام‌صادق علیه‌السلام که می‌بینیم، آن جلسات بزرگ درس تشکیل می‌شود. این نتیجه همان تکلیف‌مداری امام‌سجاد علیه‌السلام و عمل به روش خاص دعا است. یک قالب به ظاهر نرم و ملایم که البته در باطن آن ما می‌بینیم امام، جهاد می‌کند؛ یعنی حرکت خویش را ادامه می‌دهد و به آن تکلیفی که دارد عمل می‌کند و به نتیجه‌ای که خدا در سرانجامِ امامت امام سجاد علیه‌السلام مقدّر کرده، می‌رسد.

* ادعیه موجود در صحیفه دارای چه مضامینی است که از آنها، می‌توان برداشت مبارزه سیاسی کرد؟
* شما مثلاً دعای بیستم صحیفه را ببینید. دعایی است که به‌ظاهر مضامین اخلاقی دارد؛ ولی در حقیقت مضامین اخلاق فردی، در کنار اخلاق اجتماعی در آن هست. یکی از مضامینش این است که انسان از جهت اقتصادی، به شیوه خاصی رفتار کند. در این دعا، از خدا می‌خواهیم که ما را از اسراف دور نگه دارد. ما را از اشرافی‌گری دور نگه دارد؛ یعنی یک روش اقتصادی می‌دهد، می‌گوید آقا شما اگر در زمانه‌ای زندگی کردی که زمانه اختناق بود، زمانه سرکوب بود و نتوانستی کاری بکنی و آن حاکم جور، دارد از جهت اقتصادی به شما فشار می‌آورد و در منگنه قرار می‌دهد، راه‌حلش این است که شما اسراف نکنی و از همان اموال کمی که داری، انفاق کنید. خب این به‌ظاهر یک آموزه اخلاقی است؛ اما در لایه‌های پنهانش ما می‌رسیم به یک آموزه سیاسی؛ برای اینکه جامعه اسلامی را در مقابل فشارهای حکّام اموی، مقاوم کند. اینجاست که این دعا، بعد سیاسی پیدا می‌کند؛ یعنی من عرضم این است که اخلاقی‌ترین آموزه‌ها و تعالیم صحیفه، سیاسی‌اند. بعد اجتماعی و سیاسی دارند. این امر مسلّم و آشکاری است. اینکه انسان بگوید اینها آموزه‌های اخلاقی است و ما الان با تفسیر این دعاها، به بعد سیاسی آنها می‌رسیم. نه، چنین نیست. اگر ما دوران امام‌سجاد علیه‌السلام را تحلیل کنیم، آن وضعیت مسلمان‌ها و شیعیان آن دوران را نگاه بکنیم، بعد به سراغ صحیفه برویم، به این نتیجه می‌رسیم که آموزه‌ها عمدتاً، سیاسی و اجتماعی است و راه مقابله با حاکم ظلم و جور، مثل یزید و امثال یزید را نشان می‌دهد.

* یعنی حتی آن آموزه‌هایی که الان به‌نظر می‌رسد، یک سری آموزه‌های اخلاقی بوده است، در زمانه خودش هر کدام آموزه‌های سیاسی هم محسوب می‌شد.
* بله. واقعاً این‌جوری است. ما اگر ابتدابه‌ساکن سراغ صحیفه برویم، به همین نگاه معمول می‌رسیم و می‌گوییم اینها یک سری آموزه‌های اخلاقی و اعتقادی است که خب همه جا هست و در صحیفه هم این مقدار آمده و امام هم بیان کرده است؛ ولی اگر اول، دوران امام را بشناسیم و قضایا را بفهمیم و نسبت حضرت سجاد علیه‌السلام با حکومت و رابطه جامعه اسلامی با حکومت ظلم را ببینیم، بعد بیاییم سراغ صحیفه سجادیه، آن‌موقع، بهتر درک می‌کنیم که اصلاً این صحیفه برای چیست؛ یعنی صحیفه سجادیه، دعا، اخلاق، یا اعتقادات صرف نیست؛ بلکه امام، اینها را در ربط با تعامل با حاکمیت فرموده است. با این نگاه اگر سراغ صحیفه بروید، صحیفه دیگر کتابی نیست که بگوییم در خلوت خودت بنشین، یک دعایی از صحیفه را بخوان و اگر توانستی به آن عمل کن. آن‌گاه صحیفه را عِدل قرآن می‌بینیم، عِدل نهج‌البلاغه می‌بینیم که اگر بخواهیم در اقتصاد، سیاست و مسائل اجتماعی اندیشه‌ورزی کنیم، صحیفه سجادیه در این صورت یک منبع اساسی بریا ما خواهد بود. متأسفانه الان این‌جور نیست و این نگاه به این شدت وجود ندارد.
 
ادامه مطلب ...