حسینی وب

وبلاگ عبدالله حسینی

حسینی وب

وبلاگ عبدالله حسینی

بیانات در دیدار مداحان اهل‌بیت علیهم‌السلام


به مناسبت سالروز ولادت حضرت زهرا (سلام ‌الله ‌علیها)(۱)
 
بسم الله الرّحمن الرّحیم
و الحمدلله ربّ العالمین و الصّلاة و السّلام علی سیّدنا محمّد و آله الطّاهرین و لعنة الله علی اعدائهم اجمعین.

خیلی خوش‌ آمدید برادران عزیز، خواهران عزیز؛ بعد از دو سال جمعی از شما را در این حسینیّه مجدّداً زیارت میکنیم. یکی از بهترین جلسات ما و شیرین‌ترین خاطرات اجتماعی و جلساتی ما جلسه‌ی روز ولادت حضرت زهرا (سلام ‌الله ‌علیها) است که هر سال با شما عزیزان داشته‌ایم؛ گمان میکنم الان ۳۵ سال است که این جلسه هست. تبریک عرض میکنم ولادت سیّدة‌‌النّساء (سلام ‌الله ‌علیها)، صدّیقه‌ی طاهره، فاطمه‌ی زهرا (سلام ‌الله ‌علیها) را و همچنین ولادت امام بزرگوارمان را.

درباره‌ی حضرت زهرا (سلام ‌الله ‌علیها) چند جمله‌ای عرض میکنم به عنوان عرض ارادت، بعد هم چند جمله‌ای درباره‌ی مسئله‌ی مهمّ مدّاحی و هیئت. البتّه روز ولادت، روز زن هم هست، روز مادر هم هست؛ بانوان محترم از ما گلایه میکنند که این روز را باید به بانوان اختصاص میدادیم؛ حق هم با آنها است، منتها این جلسه، جلسه‌ی ریشه‌دار و سابقه‌داری است و نمیشود این جلسه را دست کم گرفت؛ باید یک روزی را برای دیدار خانمها هم ان‌شاءالله معیّن کنیم.

درباره‌ی عظمت شأن زهرای اطهر، صدّیقه‌ی طاهره (سلام ‌الله ‌علیها) زبان ماها خیلی قاصر و ناقص است؛ قرآن و حدیث صحیح درباره‌ی این بزرگوار سخن دارد، مدیحه دارد که برای ذهن ما و فکر کوته ما فهم این مدیحه‌ها هم احتیاج به تأمّل و دقّت دارد. این روایت را که امام بزرگوار هم یک وقتی نقل کردند که جبرئیل بعد از وفات و رحلت پیغمبر بر حضرت زهرا می‌آمد و نازل میشد، روایت صحیحی است؛ به سند این روایت ما نگاه کردیم؛ سند معتبر و در نهایت اعتبار است و جای هیچ تردیدی نیست که جبرئیل می‌آمد. عبارت این است: وَ کانَ یَأتیها جَبرَئیلُ علیه السّلام فَیُحسِنُ عَزاءَها عَلَی اَبیها؛ به زبان امروز ما، مرتّب می‌آمد به حضرت زهرا برای رحلت پیغمبر تسلیت میگفت؛ وَ یُطَیِّبُ نَفسَها؛ آرامش میداد به آن بزرگوار؛ وَ یُخبِرُها عَن اَبیها وَ مَکانِه؛ خبر میداد که پیغمبر در چه وضعی است، در چه حالی است؛ در عالم برزخ، در محضر حیّ ودود، مقامات عالی پیغمبر را نشان میداد و برای فاطمه‌ی زهرا (سلام ‌الله ‌علیها) تصویر میکرد؛ وَ یُخبِرُهَا بِما یَکونُ بَعدَها فِی ذُرِّیَّتِها؛ ماجراهای فرزندان حضرت را هم که در آینده پیش می‌آید -ماجرای امام حسن، ماجرای کربلا، ماجرای ائمّه (علیهم ‌السّلام) و ماجرای حضرت ولیّ‌عصر (ارواحنا فداه) را- برای حضرت نقل میکرد؛ وَ کَانَ عَلیٌّ علیه ‌السّلام یَکتُبُ ذَلِک؛(۲) امیرالمؤمنین هم می‌نشست، اینها را مینوشت؛ این خیلی مسئله‌ی مهمّی است.

بنا به نقل قرآن، جبرئیل یک بار در طول تاریخ بر غیر پیغمبری نازل شده: اَرسَلنا اِلَیها روحَنا ‌فَتَمَثَّلَ‌ لَها بَشَراً سَوِیّا؛(۳) اگر مراد از روح -که البتّه این هم محلّ اختلاف است- در ماجرای حضرت مریم، جناب جبرئیل (علیه ‌السّلام) باشد، خدای متعال [فقط] یک بار بر [کسی] غیر پیغمبر جبرئیل را فرستاده؛ بقیّه‌ی ملائکه نازل شده‌اند و مکرّر اتّفاق افتاده که ملائکه آمده‌اند؛ [امّا] جبرئیل فقط یک بار؛ امّا برای حضرت زهرا: وَ کانَ یَأتیها جَبرَئیل؛ بحث یک بار و دو بار نیست، [بلکه] جبرئیل مرتّب می‌آمد و شرفیاب میشد خدمت حضرت زهرا (سلام ‌الله ‌علیها).

[مدح حضرت] در قرآن، در سوره‌ی «هل أتیٰ» هست، در آیه‌ی تطهیر هست، در آیه‌ی مباهله هست. اینهایی که حالا تقریباً صریح است درباره‌ی حضرت زهرا (سلام ‌الله ‌علیها) این آیات است، وَالّا آیات دیگری هم هست که اشاره دارد به آن بزرگوار. اینکه در سوره‌ی «هل أتیٰ» خدای متعال میپردازد به کار فاطمه‌ی زهرا (سلام ‌الله‌ علیها) و خانواده‌اش، خیلی چیز مهمّی است؛ این یک پرچمی است که قرآن بر‌می‌افرازد، برافراشته میکند بر سر درِ خانه‌ی فاطمه‌ی زهرا (سلام‌ الله ‌علیها): اِنَّما نُطعِمُکُم لِوَجهِ اللَهِ لا نُرِیدُ مِنکُم جَزاءً وَ لا شُکورا؛(۴) کار برای خدا، اخلاص،‌ خدمت بی‌منّت؛ به چه کسی؟ به یتیم و فقیر و اسیر؛ این اسیر، یعنی اسیر مسلمان بوده؟ بعید است آن وقت اسیر مسلمان [بوده باشد]. خدمت بی‌منّت؛ این درس است، پرچم فاطمه‌ی زهرا این است؛ یعنی قرآن این را بزرگ میکند. یا در آیه‌ی مباهله: وَ نِساءَنا وَ نِساءَکُم؛(۵) در حالی که اطراف پیغمبر زنان زیادی بودند -همسران پیغمبر بودند، نزدیکان دیگر پیغمبر بودند، شاید آن وقت بعضی از دختران دیگر پیغمبر [هم] بودند- امّا «نِساءنا» فقط فاطمه‌ی زهرا (سلام ‌الله‌ علیها) است؛ برای چه؟ برای مواجهه‌ی جبهه‌ی حق با جبهه‌ی باطل؛ این [طور] است. فاطمه‌ی زهرا مظهر این حقایق والا و فوق‌العاده است. فضائل حضرت زهرا اینها است.
 
ادامه مطلب ...

بیانات در دیدار اعضای همایش بین‌المللی حضرت حمزه سیّد‌الشّهدا (علیه ‌السّلام)


بسم‌اللّه‌الرّحمن‌الرّحیم(۱)

و الحمد للّه ربّ العالمین و الصّلاة و السّلام علی محمّد و آله الطّاهرین و لعنة اللّه علی اعدائهم اجمعین.

حقیقتاً خیلی متشکّرم از شما آقایان محترم که به این فکر افتادید و این اقدام بزرگ را انجام دادید. البتّه این یک مقدّمه است؛ یعنی این اقدام شما و این بزرگداشت جناب حمزه (سلام اللّه علیه) یک زمینه‌سازی و منبع‌سازی است برای کارهای بعدی. کار اصلی را بایستی هنر انجام بدهد و حتماً بایستی هنرهای نمایشی، هنرهای زبانی و تجسّمی به کار برود برای این قضیّه تا مقصود از تکریم و بزرگداشت شخصیّتی مثل جناب حمزه حاصل بشود؛ وَالّا با صِرف بزرگداشت [به نتیجه نمیرسد]، خب حالا ممکن است چون در رسانه‌ها پخش میشود، یک برهه‌ای از زمان اسم این بزرگوار پخش بشود؛ لکن آن کاری که شما میخواهید انجام بدهید و میخواهید فرهنگ‌سازی بکنید و الگوسازی بکنید، جز با کار هنری به طور کامل انجام نمیگیرد و ناقص خواهد ماند. بنابراین، کارتان بسیار خوب است. هر چه میتوانید ــ همان طور که اشاره هم کردید و درست است ــ بر اتقان تکیه کنید و کیفیّت را بالا ببرید؛ این موجب میشود که آن کسی که میخواهد کار هنری بکند، منابع لازم و مستندات لازم را در اختیار داشته باشد.

امّا چند جمله‌ای درباره‌ی جناب حمزه (علیه السّلام). واقعاً ایشان یکی از اصحاب غریب رسول‌اللّه (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) است، آن هم با آن نقشی که ایشان داشته است. در هنگام ایمان آوردنش، آن کیفیّت ایمان آوردن این بزرگوار است که علناً فریاد میزند من مسلمان شدم و اعلامِ اسلام میکند، بعد از آنکه به گفته‌ی ابن‌اثیر یک کتک مفصّلی به ابوجهل میزند ــ در اُسدالغابة،(۲) ابن‌اثیر این جوری میگوید ــ بعد، مسئله‌ی هجرت، ورود در مدینه و تأثیراتی که شخصیّت ایشان داشته در بنای این عمارت باشکوه اسلامی که پیغمبر میخواهد در آن محیط کوچک انجام بدهد؛ بعد، بنا بر یک روایت، اوّلین سریّه‌ای که پیغمبر میفرستند سریّه‌ی جناب حمزه است که برای او پرچم میبندند و او را میفرستند به جنگ؛ بعد هم در جنگ بدر و آن حرکت عظیمی که ایشان و آن دو بزرگوارِ دیگر انجام دادند و بعد هم در جنگ اُحد. وقتی که جناب حمزه میجنگید، یک علامتی با خودش داشت؛ در لباسش و هیئتش یک علامتی داشت ــ ظاهراً در جنگ بدر است ــ یکی از آن اسرا میگوید صاحب آن علامت چه کسی بود؟ گفتند حمزةبن‌عبدالمطّلب بود؛ گفت هر چه به سر ما آمد به وسیله‌ی او آمد؛ او بود که در بدر پدر لشکر کفّار را درآورد! یعنی یک چنین شخصیّتی بود؛ با این وضعیّت، این بزرگوار ناشناخته است، اسمش مطرح نیست، شرح حالش مطرح نیست، خصوصیّاتش مطرح نیست، ایشان واقعاً غریب است.

و واقعاً خدا رحمت کند مصطفیٰ عقّاد را و باید تشکّر کنیم از او که در فیلم «الرّسالة»(۳) این شخصیّت بزرگ را در قالب یک اثر فاخر ــ انصافاً فاخر است؛ بخصوص بخش مربوط به حمزه‌اش که خب بازیگرش هم بازیگر فوق‌العاده معروف و مهمّی است،(۴) حقیقتاً یک جلوه‌ای دارد ــ توانسته تا حدودی زندگی این بزرگوار را به تصویر بکشد؛ البتّه تا حدودی. و این کار بایستی انجام بگیرد. البتّه این کار در مورد دیگر صحابه‌ی پیغمبر هم باید انجام بگیرد: در مورد عمّار همین کار باید بشود؛ در مورد جناب سلمان باید بشود؛ در مورد جناب مقداد [باید بشود]. مقداد را چه کسی می‌شناسد؟ چه کسی میداند که او چه کرد؟ حتّی درباره‌ی بعضی از اصحاب درجه‌ی یک دارد که بعد از پیغمبر «حاصَ حَیصَة»،(۵) مگر مقداد؛ فقط او بود که هیچ تکان نخورد؛ اینها خیلی مهم است؛ اینها را بایستی زنده کرد، احیا کرد. یا جناب جعفربن‌ابی‌طالب همین جور؛ بخصوص که زندگی جناب جعفر، ظرفیّت هنری و ــ به تعبیر خودشان ــ ظرفیّت درامی‌اش خیلی زیاد است؛ آن سفر به حبشه و کیفیّت آن و رفتن و برگشتن و مانند اینها؛خیلی کار باکیفیّتی است و از لحاظ هنری میشود [روی آن] پرداخت خوبی انجام داد. بنابراین آنچه در درجه‌ی اوّل میشود گفت، این است که این بزرگوار انصافاً غریب است.

علاوه‌ی بر این کارها، به نظر من آن فرمایش امیرالمؤمنین (علیه‌ السّلام) و آن روایت درباره‌ی جناب حمزه که نورالثّقلین از خصال نقل میکند ــ من البتّه در نورالثّقلین دیدم، به خصال مراجعه نکردم ــ روایت مهمّی است. حضرت امام باقر (علیه ‌السّلام) از امیرالمؤمنین (علیه ‌السّلام) نقل میکند این را ــ روایت مفصّل است و یک تکّه‌اش این است ــ لَقَد کُنتُ‌ عَاهَدتُ‌ اللّهَ‌ تَعالی وَ رَسولَهُ اَنا وَ عَمّی حَمزَةُ وَ اَخی جَعفَرٌ وَ ابنُ عَمّی عُبَیدَة. همین عبیدةبن‌حارث که اصلاً کسی نمی‌شناسد این بزرگوار را؛ یکی از آن سه نفر بود که در جنگ بدر [به میدان] رفت، بعدها هم به شهادت رسید. هیچ کس اصلاً از ایشان خبری ندارد؛ حضرت امیر اسم او را می‌آورد [و میفرماید]: من و عمویم حمزه و برادرم جعفر و پسر عمویم عبیده، عَلى اَمرٍ وَفَینا بِهِ لِلّهِ وَ لِرَسُولِهِ صَلَّی اللّهُ عَلَیهِ وَ آلِه؛ بر یک موضوعی با هم توافق کردیم، با خدا و پیغمبرش معاهده کردیم؛ یعنی نشسته‌اند قرار گذاشته‌اند. امیرالمؤمنینِ جوان، با عموی مسنّش جناب حمزه ــ که دو سال یا بنا به روایتی چهارسال از پیغمبر بزرگ‌تر بوده و ضمناً برادر رضاعی پیغمبر هم هست ــ با آن برادر و با آن پسر عمو نشسته‌اند و قرارداد بسته‌اند بر یک امری که قاعدتاً «جهاد حتّی الشهادة» است؛ یعنی ما در این راه، در این حرکت، بی‌محابا میرویم تا لحظه‌ی شهادت.(۶) بعد حضرت میفرماید: فَتَقَدَّمَنی اَصحابی؛ این رفقا، [این] سه نفر از من جلو افتادند؛ وَ تَخَلَّفتُ بَعدَهُم لِما اَرادَ اللّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فَاَنزَلَ اللّهُ فینا: مِنَ المُؤمِنینَ رِجالٌ صَدَقوا ما عاهَدُوا اللّهَ عَلَیهِ فَمِنهُم مَن قَضىٰ‌ نَحبَه» تا آخر آیه. بعد میفرماید: حَمَزةُ وَ جَعفَرٌ و عُبَیدَة؛ این سه نفر «قَضى‌ نَحبَه»(۷) هستند؛ وَ اَنا وَاللّهِ المُنتَظِر.(۸) خب، اینها خیلی مهم است؛ اینکه از زبان امیرالمؤمنین، این جور شخصیّت‌ها تمجید بشوند و بزرگ بشوند و به رخ کشیده بشوند، نشان‌دهنده‌ی عظمت این موضوع و عظمت این شخصیّت‌ است.
 
ادامه مطلب ...