مقامات سیاسی و رهبران دنیا از نامهنگاری بهعنوان شیوهای برای رساندن پیام خود به مردم استفاده میکنند. حتی بعضاً نامههایشان نیز خطاب به مردمان کشورهای دیگر است. اما این نامهها معمولا از موضع «بوروکراتیک» نوشته شده است. برای مثال، از موضع یک رئیسجمهور، نخستوزیر، وزیر امور خارجه و ... منظور از موضع بوروکراتیک این است که آن مقام سیاسی از جایگاه اداری و دولتی، دست به نگارش نامه میزند. همین امر موجب بروز مخاطرات و نقصهایی میشود. برای مثال، یکی از مهمترین ویژگیهای بوروکراتیزه کردن پیامهای اجتماعی-فرهنگی، بهوجود آمدن «مرزهای فکری» است که سبب میشود مخاطب، خود را آنسوی سرزمین فکری نویسنده بپندارد و در نتیجه ارتباط روحی و فکری با آن برقرار نکند. بنابراین کمترین نتیجهی این «بوروکراتیزهسازی» این است که سبب ایجاد شدن مرز بین مخاطبان و نویسندهی نامه میشود.۱
نامهی رهبر انقلاب اما از موضع بوروکرتیک، و به نام یک مقام یا رهبر سیاسی نوشته نشده است. نامهی رهبر انقلاب به جوانان غربی از موضع یک «رهبر دینی» و حتی از موضع یک انسان در «خانوادهی بزرگ انسانی»، آن هم دربارهی «درد مشترک» انسانها نوشته شده است. این همان موضوعی است که «المانیتور» به آن اشاره کرد و گفت: «این شاید اولینبار است که یک رهبر دینی عالیمقام اسلامی مستقیماً جوانان غرب را دربارهی دینش خطاب قرار داده است.»
۲ همین موضوع سبب شد خبرگزاری «ایتارتاس» روسیه عنوان خبر خود پیرامون نامهی رهبر انقلاب را اینگونه انتخاب کند: «رهبر معنوی ایران به جوانان غربی خطاب کرد اسلام را دشمن تلقی نکنند.»
۳
مجموعه طرح | مروری تصویری بر بخشهایی از نامه رهبر انقلاب به جوانان کشورهای غربی
قیود «جوانان»، «عموم»، و «کشورهای غربی» برای مخاطبان نامههمانطور که از عنوان نامه پیدا است، رهبر انقلاب آن را خطاب به «جوانان غربی» نوشتهاند. نگارش نامه خطاب به این بخش از جامعهی غرب، نشاندهندهی چند نکتهی حساس است. نخست اینکه جوانان کشورهای غربی در معرض بیشترین هجمههای اسلامهراسی قرار دارند. برای مثال، کالب ماپین، جوان فیلمساز و متفکر مستقل آمریکایی در این زمینه بیان داشت: «جوانان غربی از تحقیق پیرامون اسلام باز داشته شدند و اگر یک فرد جوان علاقهای به اسلام نشان داده و شروع به تحقیق کند، این سؤال در ذهن افراد همسنوسال وی ایجاد میشود که آیا این فرد بهدنبال تروریست شدن است؟ ماپین میگوید: پلیس آمریکا دانشآموزانی را که در مورد اسلام تحقیق میکنند، زیر نظر دارد... نامهی رهبر ایران نشان میدهد وی شناخت کاملی از عملکرد رسانههای غربی داشته و همچنین به تأثیر آن بر ما آگاهی دارد.»
۴دوم اینکه سطح تأثیرپذیری جوانها بهمراتب بیشتر از پدران و مادرانشان، که جوانان دیروز فرهنگ لیبرالدموکراسی و کارخانههای آدمسازی غرب بودهاند، است. اسقف جان بریسون چین از کلیسای اپیسکوپال واشنگتن و مشاور ارشد کلیسای ملی گفتوگوی بینادیانی واشنگتن در همین خصوص میگوید: «بیکاری در سراسر جهان، فقدان آموزش و نظامهای اقتصادی ورشکسته یا رو به ورشکستگی که به فقر بسیاری کشورها منجر شده، فضایی برای ناامیدی جوانان به آینده فراهم آورده است. فراتر از ناامیدی، چهرهی غمانگیز تحقیر پدیدار شده است. تمام این مسائل فرصت جوانان برای تمرکز بر جامعه و مطالعهی دینی را سلب کرده است.»
۵سوم اینکه جوانان از ظرفیت «تغییر» بیشتری بهرهمند هستند. این همان نکتهای است که در نامهی اول رهبر انقلاب با عنوان «تغییر آینده» از آن یاد شد؛ موضوعی که انتونیوس جی هال، استاد رشتهی مطالعات جهانیشدن دانشگاه لتبریج کانادا، اینگونه بیان میدارد: «رهبر ایران از جوانانی که در بدترین نقاط جهان با تبلیغات سوء زندگی میکنند، میخواهد ورای تصویر غلط ارائهشده از حقیقت و در لوای نور وحی الهی بنگرند.»
۶همچنین در نامهی رهبری از قید «عموم» برای جوانان استفاده شده که نشاندهندهی این است که رهبر انقلاب «صرفاً» و «لزوماً» خطاب خویش را «نخبگان» کشورهای غربی قلمداد نکردهاند و مخاطب ایشان فراتر از این گستره است، چرا که ایشان به خوبی میدانند هم جمعیت این قشر نسبت به کل جوانان غربی کم است، و هم اینکه دامنهی تأثیرگذاری نخبگان محدود است.
بُعد بعدی، قید «کشورهای غربی» است که در نامه مورد استفاده قرار گرفته است. مخاطب نامهی اول، جوانان اروپا و آمریکای شمالی بودند؛ یعنی جوانان حوزهی جغرافیایی اروپا و آمریکای شمالی. جوانانی که پس از اتفاقات مجلهی «شارلیابدو» با موجی از اسلامهراسی راستگرایان افراطی اروپا و آمریکای شمالی مواجه شدند. اما در نامهی دوم، رهبر انقلاب از عبارت «جوانان غربی» استفاده کردهاند که به نظر میرسد در این نامه، ایشان بر یک «حوزهی معرفتی» بهجای «حوزهی جغرافیایی» توجه داشتهاند. از محتوای نامه نیز چنین برمیآید که نویسنده عامدانه هیچ قیدی به «غرب» اضافه نکرده است تا حتی جوانان سایرحوزههای جغرافیایی که بهلحاظ فکری و معرفتی، غربی محسوب میشوند را نیز مخاطب نامهی خویش قرار دهد. بدیهی است که جوانان ژاپنی یا غربگرایان کشورهای آمریکای لاتین یا شرق آسیا، جزء حوزهی جغرافیایی غرب نیستند، اما جزء حوزهی معرفتی غرب قلمداد میشوند.
دیپلماسی فطرتمحور موجود در نامهاین نامه و نامهی قبل همچنین از یک منظر بسیار قویِ دیپلماسی و ارتباطات بینالمللی بهره میگیرد که با تمام انواع دیپلماسی سنتی، جدید، رسانهای، عمومی و... متفاوت است. در پاراگراف دوم نامه، نویسنده از موضع «درد مشترک» سخن گفته و ضمیر روشن مخاطب خویش را درگیر میکند. آنجا که بیان میدارد: «امروز تروریسم درد مشترک ما و شماست»، از وجدان و فطرت جوانان برای ارتباط گرفتن با آنها استفاده میکند و این دو را را عامل ارتباطی قرار میدهد. این موضوع ضمن اینکه تأییدکنندهی نکتهی اول، یعنی غیربوروکراتیزه بودن انگیزهها و مکانیسم نگارش و نشر نامه است، از دیگر سو، نشاندهندهی بُعدی دیگر از ابعاد مورد توجه ایشان نسبت به استفاده از فرایندی جدید برای ارتباطات بینالمللی است که از ناحیهی دولتهای مدرنشده و غربیشدهی روابط بینالملل که محصول نظام وستفالیایی ۱۶۴۸ به بعد است، مورد استفاده قرار نمیگیرد.