از دیدگاه قرآن کریم حیات حقیقى از آنِ خداوند است و همه موجودات بهره اى از آن را دارا مى باشند. جهان خلقت مظهر رحمت رحمانى پروردگار است و مسیرى است که از طریق آن هر موجودى به کمال خویش دست مى یابد. انسان نیز به واسطه همین رحمت، به کمال خویش، که همان رسیدن به مقام خلیفه اللهى و مظهریت صفات الهى است، مى رسد. حیاتى که خداوند در این زمینه به انسان معرفى مى کند، حیات طیبه است که مظهرى از حیات حقیقى خداوند است؛ حیاتى که عارى از هر نوع خباثت و آلودگى است، از ایمان و عمل صالح شروع شده تا در مراتب کمال، انسان را مقرّب درگاه پروردگار خویش کند.
آنچه این مقاله بدان اهتمام مى ورزد، آن است که با روش توصیفى ـ تحلیلى، با بهره گیرى از آیات قرآن کریم و با مراجعه به منابع کتب دینى، بخصوص تفاسیر مربوط، چگونگى مظهریت صفات الهى را در حیات طیبه تبیین نموده و ارتباط نظام مند آن را با صفات مثبتى نظیر: ایمان، عمل صالح و ولایت، و صفات منفى نظیر: حذف خدامحورى، غفلت از آخرت و مرگ و پیروى از هواى نفس روشن نماید.
کلیدواژه ها: حیات، طیبه، اخلاق، حیات طیبه، ایمان، عمل صالح.
فطرت امرى تکوینى و جزئى از سرشت انسان است که به بعد روحى و معنوى او مربوط مى شود. این ودیعه الهى در نهاد انسان اگر به حقیقت، ظهور و بروز یابد، مى تواند زمینه حرکت، کمال و رشد وى را در مسیر عبودیت الهى فراهم آورد. هدف از این پژوهش تبیین فطرت در قرآن و روایات مى باشد. در این مقاله با استناد به آیات قرآن و روایات معصومان علیهم السلام و با استفاده از روش توصیفى ـ تحلیلى، به تبیین فطرت پرداخته شده است. بیان دیدگاه هاى مختلف علما در رابطه با فطرت و دو بعد بینشى و گرایشى آن و ویژگى هاى امور فطرى (همگانى و فراگیر، فراحیوانى، غیراکتسابى، قابل تجربه، استناد به خدا و تغییرناپذیرى)، عوامل شکوفایى فطرت (تعالیم الهى توسط انبیا و تزکیه نفس) و موانع شکوفایى فطرت (غفلت از خویش، وسوسه هاى علمى و شیطانى، پندارگرایى، عقل متعارف، کبر، خودبینى و هوس، دنیاگرایى و زنگار دل) از جمله یافته هاى مهم این تحقیق مى باشد.
کلیدواژه ها: فطرت، شاکله، صبغه، حنیف، طبیعت و غریزه.
ادامه مطلب ...
باز آمدی به بزم باده نوشان شکیبا که دلارام عاشقان شوی.
باز آمدی که دل بری و جان بیاوری و نسیم صبح صفا در گیسوی مهرخان بیفکنی.
چه مهربان یار و چه نیکو انیس و چه زیبا ندیم منی ای اهل غمزه و اغماض، ای ماه بی مثال!
ندیم بدی بودم و ندیده انگاشتی و باز به سراغم آمدی!
دوباره مرا به میهمانی ملکوت می خوانی و شرم، زبان اجابتم بسته است و بغض حسرت از گذشته ی خویش، راه رهایی از نای بی نوایی ام می کاود.